دانلود رمان هلال ماه pdf

دانلود رمان هلال ماه pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان هلال ماه از فاطمه موسوی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

گوشه ای از رمان :

همیشه فکر می کردم تنفر وجودم جایی برای دوست داشتن باقی نگذاشته.. ولی از پس تنفر.. عشق آهسته سرک کشید. دوست داشتم فقط به من فکر کنه.. کم کسی نبودم برای خودم.. من رئیس یکی از بزرگترین شرکت های خاورمیانه بودم. دخترایی که برای یک لحظه نشستن کنارم به هم حسادت می کردن. هیچ پسری حق نگاه کردن به زیبایی هاش و نداشت… تمامش حق من بود. ولی امان از روزی که بخواد برگرده کشورش… به هر قیمتی جلوش و می گرفتم.. حتی..

خلاصه رمان هلال ماه

هومن… با صدای خنده ی بلند علی و سعید، مهرداد نگاهی به طرف میزشون که فاصله زیادی هم با ما نداشت انداخت. حتما طبق معمول ملت رو اسکول کرده بودن و به ریششون می خندیدن.. نمیدونن ملتی هم اونارو اسکل میکنن. مهرداد نیم چرخی زد طرف من و لیوانشو بالا برد و مزه کرد: شهاب از وقتی اومده تو لکه، دلقک بازی های اون دوتا هم تاثیری روش نداشته… لیوانمو روی میز چرخی دادم و نگاهمو به وسط مهمونی دادم. همه مثل آدم میرقصیدن. دوست نداشتم کسی توی مهمونی های من حالش بد شه… همه هم قانون منو میدونستن، هر کی باید بدونه ظرفیتش چقدره تا سرریز نکنه و

همه جا رو به گند نکشه. حواسم به شهاب هم بود زیادی تو خودش بود که مربوط به امشب هم نبود چند روزی بود که گرفته بود. در مورد شهاب حرفی نداشتم بزنم. -میدونی امروز فروغی توی شرکت چی بهم گفت.! پوز خندی زدم و ادامه دادم: میگه اگه میخوای سهام رو دستت بگیری باید پروژه طوس رو تموم کنی.. برای شرکت خودمم برام شرط و شروط میزاره ناکس! مهرداد سری تکون داد و گفت: خودشم میدونه تو نباشی پروژه ای هم نیست تا تموم بشه… اینجوری میخواد تو رو پابندتر کنه. بهتر از تو کی رو میتونه پیدا کنه مثل گاو نه من شیرده باشه! سود بریزه پای شرکت؟

پوزخندی زدم و گفتم: نمیدونم چه جوری خامش شدم و سهام دستش دادم! بی اعصاب پوفی کردم و لیوان و یک سره سر کشیدم. مهرداد با تاسف گفت: فروغی جایی نمیخوابه که زیرش آب بره… اونم نقشه های خودشو داره. منم از همین نقشه ها می ترسیدم. که معلوم نبود کی میخواد خر من و بگیره! مهرداد دستی برای پیشخدمت تکون داد و لیوان دیگه ای برداشت و گفت:دیروزم با جلالی بحثش شده بوده. -ابروهامو کشیدم توهم : تو از کجا میدونی؟.. دیروز که شرکت نبودی؟! – بچه های حسابداری میگفتن… صداشون تا اونجا هم رفته.. پس بحث مفصلی بوده.. که اینجور به بیرون درز کرده!

دانلود رمان هلال ماه pdf رایگان pdf بدون سانسور

  • 18 اکتبر 2024
  • سارا
https://yektatoys.ir/?p=13300
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
درباره سایت
یکتا رمان
دانلود رمان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " یکتا رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.