دانلود رمان ترنم خوشبختی اثر زهرا برهانی نگارش قوی

دانلود رمان ترنم خوشبختی اثر زهرا برهانی نگارش قوی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ترنم خوشبختی از زهرا برهانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

همه چیز زندگی مشترک المیرا و امیر بر وفق مراد است تا اینکه مادر اصلی دخترشان پیدا می‌شود. با از دست دادن دختر کوچکشان ورق برمی‌گردد. عشقشان درگیر مشکلات اجتماعی می‌شود و تا مرز جنون و جدایی پیش می‌رود. تنها ترنمی از جنس خوشبختی می‌تواند ناجی آنها باشد.

خلاصه رمان ترنم خوشبختی

گوشی رو روشن کردم و رفتم توی تلگرام. نمی‌خواستم به نگین بگم دارم از ایران میرم، چون این قدر گریه می‌کرد که از رفتن منصرف میشدم، برای همین بهش پیام دادم و خداحافظی کردم. شماره‌ی مهسان رو سیو کردم و توی تلگرام مشغول تماشا کردنِ عکس‌های پروفایلش شدم. چهره‌ی دل‌نشین و زیبایی داشت. پوست سفیدش تضادِ قشنگی رو با شال مشکیش به وجود آورده بود. چشم‌های آبی و تیله مانندش شباهت زیادی به دریا داشت. یه لحظه به مهسان حسودی کردم. نکنه با این همه زیبایی دل امیرم رو ببره؟ با این فکر گوشی رو پرت کردم روی میززا و روی صندلی بلند شدم. تصمیم رو گرفتم مشغول جمع کردن وسیله‌های سفر بشم تا زمان برای من زودتر بگذره و سرگرم بشم. «سپهر» ساعت حوالیِ ۶عصر بود. در اتاق المیرا رو زدم و با شنیدن کلمه‌ی بفرمایید وارد شدم.

روی تخت دراز کشیده بود. به سمتش رفتم و مشغول نوازش موهاش شدم. _ خواهری، حداقل یه آب به موهات میزدی تا تمیز باشه. _ وقتی امیر نیست موهام رو برای کی تمیز نگه دارم؟ _ برای دل خودت. آدم‌ها برای خودشون زندگی می‌کنند، نه بقیه. _ ولی من که جا موندم توی قلب امیر. با تأسف سرم رو تکون دادم و گفتم: _ کم کم حاضر شو، باید بریم فرودگاه. بعد از اتمام جملهام منتظر جواب نموندم و از اتاق خارج شدم. چمدون هامون رو برداشتم و گذاشتم توی ماشین. مامان با یه ظرف پُر از آب که داخلش گلبرگ‌های سرخ رنگی به چشم می‌خورد به سمتم اومد و گفت: _ المیرا رو به تو سپردم سپهر، مواظبش باش. _ چشم، مثل چشم هام ازش مواظبت میکنم. مامان لبخندی زد و گفت: _ دلم برای هر دو نفرِتون تنگ میشه. چند لحظه بعد المیرا همراهِ بابا و عماد و آنا از خونه خارج شد.

«المیرا» وقتی چشم‌های اشک‌آلود مامان رو دیدم طاقت نیوردم و زدم زیر گریه. به طرفش دویدم و محکم بغلش کردم. بوی مهربونی و عشق مادرونه‌اش دلم رو لرزوند. به سختی ازش جدا شدم و خودم رو انداختم توی آغوش حامیِ زندگیم، بابا محسنم. _ دخترم، خیلی مواظب خودت باش و بدون سپهر جایی نرو. _ چشم بابایی. بعد از یه دل سیر گریه کردن و خداحافظی با آنا و عماد، سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. نزدیک فرودگاه چمدون‌ها رو در آوردیم و سپهر ماشین رو داد به یکی از رفقاش تا ببره خونه و از اون جا به بعد رو یه تاکسی گرفتیم. ۱۰ دقیقه بعد، تاکسی جلوی فرودگاه ترمز کرد. از ماشین پیاده شدم و با کمک سپهر چمدون‌ها رو برداشتم. دوشادوش هم وارد فرودگاه شدیم و روی صندلی نشستیم و منتظر نوبت پرواز شدیم. سپهر روی صندلی جا به جا شد گ و فت: _ چیزی رو فراموش نکردی که؟

دانلود رمان ترنم خوشبختی اثر زهرا برهانی نگارش قوی بدون دستکاری و سانسور

  • 7 دسامبر 2024
  • سارا
https://yektatoys.ir/?p=13326
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
یکتا رمان
دانلود رمان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " یکتا رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.